ياداشتهايي براي دختر گلم زهرا جان (8)

سلام عزيزتر از جانم

امروز 17/4/91 ساعت 7:30 دقيقه صبح مي باشد و من مامان زهرا جان به دليل اينكه ديشب اصلا خوب نخوابيدم در منزل هستم و استراحت مي كنم و در وبلاگ دخترم ياداشت مي ذارم

دخترم زهرا جان :

ديروز ساعت حدوداً 3 بعدازظهر بود مادرجان (مامان مامان ميترا) تماس گرفت گفت خوابي يا بيدار گفتم بيدار گفت دختر گلم زهرا جان خوبه گفتم خوبه دست بوس مادر جونه گفت من و زهره داريم ميام ببينيمتون گفتم خوش آمديد . وقتي امدند اش نذري همراهشون بود - و خورش سبزي و برنج - يه چيز جالب تر بگم بگم دخترم كه دايي محمد علي هم گيتارشو براي دخترم به عنوان هديه فرستاده بود كه واقعا ازش متشكرم اميدوارم دختر گلم قدر اين هديه با ارزشو كه دايي جانش فرستاده بدونه .

خاله آمنه جان هم كه مرتب از تهران با ماماني يا مادر جون تماس ميگيره و حال زهرا جان را مي پرسه

خاله شريفه و طاهره جان دختر خاله كه قراره زحمت روز بدنيا آمدن زهرا جان را بكشن و در بيمارستان به مامان كمك كنن

بعد از بيمارستان هم كه مادر جون و بقيه قراره زحم زهرا كوچولو اين هديه زيباي خداوند به مامان وبابا را بكشن

از همشون متشكرم از كوچكترين خاله تا بزرگترين و از كوچكترين دايي تا بزرگترين از كوچكترين عمه كه همش ميپرسه كي دخترتون مياد تا بزرگترين و دومين عمه كه مرتب از تهران تماس مي گيره و حالتو      مي پرسه از مادربزرگ پدري و از عمو كه يكي بيشتر نيست و اون هم هميشه مي پرسه كي مياد اين زهرا خانم گل - راستي بابا احمد رضا هم يه عمه داره رامهرمز زندگي مي كنه كه هميشه حالتو مي پرسه و اگه همورو بخوام بگم كلي طول مي كشه (ننه جون مادر بزرگ بابا و خاله بابا ) كه در اصفهان هستند - خاله هاي بابا كه در اهواز هستند همه دوست دارند زود بيايي و صحيح و سالم بيايي - قبل از امدن براي سلامتي همشون دعا كن دختر گلم و از خدا اجابت خواسته ها و حاجت هاشون را بخواه مطمئنم از تو دختر گلم مي پذيره .


تاریخ : 17 تیر 1391 - 15:56 | توسط : sabzineh | بازدید : 775 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام