روز شمار بدنيا امدن زهرا جان

سلام دختركم - زندگي من - نفس من - با وجود تمام دلشوره هايي كه دارم همچنان و بي صبرانه منتظر امدن تو دختر گلم هستم

از دو روز پيش در منزل ما تكاپوي عجيبي رخ داده من و بابايي تند و تند مشغول برطرف كردن كمبودهاي خانه هستيم البته در حد امكان براي به پيشواز آمدن مسافر كوچولويي كه در راه آمدن به خانه خودش است

دخترك زيبايي من انقدر مشتاقم كه تو را ببينم كه اين اشتياق من وصف ناشدني است اين از دل ماماني - بابايي هم كه چيزي نمي گه ولي از نظم و ترتيب خاصي كه براي امدن تو داره مهيا مي كنه مشخصه كه چقدر براي امدن دختر گلش لحظه شماري مي كنه

امروز جمعه 23/4/91 روز خداست برايت اي هديه آسماني دعا مي كنم صحيح و سالم و زيبا و باهوش باشي و در پناه خدا هميشه زندگي خوب و خوشي داشته باشي - تو هم براي مامام و بابايي و همه دوستان و فاميل دعا كن - حالا كه در شرف امدن هستي براي هركسي كه مشكل در زندگيش وجود دارد دعا كن و از خدا بخواه مشكلاتش زود زود حل شود

ديروز منزل مادر جون سروناز (مامان بابايي) بوديم - خيلي برات دعا كرد و عمو محمود رضا هم گفت داره ميره بازار براي دختر گلم پلاك طلا بگيره

امروز هم كه گفتم جمعه است منزل مادر جون (مامان مامان ميترا) دعوتيم - داريم آماده مي شيم بريم منزلشون - دايي شريف همراه با خانم و دختر گلش فاطمه جون و پسر هاي نازنينش آقا رضا و محمد مهدي هم آنجا هستند - خاله زهره - دايي محمد علي هم هستند - مادر جون ما رو به صرف ماهي صبور دعوت كرده

تقريباً حرفهاي مامان تمام شد

دوستت دارم و ميبوسمت

در پناه خداوند دختركم تا يك روز و نصف آينده كه اولين برخورد ما با هم در اين دنيا

باز هم ميبوسمت

مشتاقانه منظر ديدارت هستيم - مامام و بابا


تاریخ : 23 تیر 1391 - 20:44 | توسط : sabzineh | بازدید : 734 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام