دنباله خاطرات زهرا جان

سلام شب خوش امشب 27/8/91 است و زهرا جان خواب هستند از روز یکشنبه شروع می کنیم که ساعت 4 بعد از ظهر با پرواز زاگرس به اهواز برگشتیم و روز سه شنبه به اتفاق زهرا جان به منزل داییش رفتیم تولد محمد مهدی پسر کوچک برادرم و بعد از آن در25/8/91 که زهرا جان آخرین روز چهار ماهگی خود را پشت سر می گذاشت به مرکز بهداشت رفتیم و واکسن چهار ماهگیش را هم زد و تقریبا دو روز تب داشت ولی خدا را شکر بهتر شد

و این را هم اضافه کنم که زهرا جان بسیار فضول شده طوری که هنگام ذوق کردن جیغهای بلندی می کشد و هنگام شیر خوردن پایین تنه روی زمین و فقط سرش به سمت بالا است برای شیر خوردن ضمنا روی شکم هم بر می گردد و کمی می ماند و گریه می کند و می نشیند ولی اشیا را نمی تواند به راحتی در دست بگیرد .

 


تاریخ : 28 آبان 1391 - 05:03 | توسط : sabzineh | بازدید : 651 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام